کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

بسم الله

آمده ایم اینجا تا هرچه برایمان و برایتان مقدور باشد ، کتاب هایمان را بتکانیم و چند قفسه ی مشترک بسازیم...


                فیزیک

            روان شناسی

              اجتماعی

دختر25 ساله. قد165.اندام متوسط.پوستش سفیده.عینکی(آستیگمات) با شماره2 با فریم مشکی یه نمه نازک.البته لنز هم داره.چادری از نوع دانشجویی جلوباز.روسری رنگی رنگی میپوشه. صبحا 8 الی 9 از خواب بیدار میشه.شبا 12 تا 1 میخوابه.بعضی وقتا آرایش ملایم میکنه.

زود آسیب پذیره اما خیلی به روی کسی نمیاره.صبرش کمه.خوش مشرب.تیزبین نیست. بچه کوچولوها رو دوس داره.روحیه خلاقیت نداره خیلی.بعضی وقتا خیلی زود تحت تاثیر جو قرار میگیره. خیلی نمیتونه خودش تصمیم بگیره. روحیه انسانیت داره.

رانندگی بلده اما یه کم میترسه سطح شهر که شلوغه رانندگی کنه و ترجیح میده تا مجبور نشه از ماشین بابا استفاده نکنه. فیلم سینمایی هم زیاد میبینه.

مجرد.دانشجوی ارشد روان شناسی.(راستش نمیدونم چه دانشگاه هایی این رشته رو توی این مقطع داره که باید بپرسم)کارشناسیش اقتصاد خونده(دانشگاه تهران).مادر:خانه دار.پدر:کارمند بانک ملی.سطح اقتصادیشون:متوسط.یه برادر18 ساله که رشته ریاضی میخونه و کنکوریه.ماشین:سمند.

حرکات دستش موقع حرف زدن زیاده.کلا کوله و کیف رو از روی چادر میندازه.قبل از شروع هر حرفی با 4 انگشت دست چپش عینکشو  میاره بالاتر .چپ دسته.موقع نشستن یه هوا قوض،قوز؟؟!!! داره.برا عروسی و مهمونی به سر و وضعش خیلی اهمیت میده..توی دانشگاه کفش اسپورت میپوشه که بتونه خوب بدو بدو کنه.

خوراکش کتابای روان شناسیه مثل ماهی و کتابای برایان تریسی و کیمیاگر پائولو و...

دنبال راه هایی برای کسب آرامش و لذت از زندگیه. دوست داره هرچه زودتر شوهر کنه.

تا حدودی مصداق ضرب المثل "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو"هست. تعزیه دوست داره اما اهل روضه نیست اما مداحی بدش نمیاد.آهنگ هم تو مایه های خواجه امیری و رضا صادقی و پاپ کلا گوش میده و تو عروسی هم با آهنگای خاک بر سری مشکلی نداره. هنگام هجوم مشکلات حالا از هر قبیلی نظر صلوات میکنه و گاهی وقتا هم حمد میخونه.

خیلی بلد نیست شعر بخونه و خوشش نمیاد زیاد از شعر چون خیلی خوب نمیخونه.

بچه که بوده زیاد از این فکرا میومده به کلش که اگر خدا نبود مثلا میتونستم هر غلطی که خواستم بکنم.

بیشتر به کار درس و مشقش مشغوله و خیلی به ننه و باباش نمیرسه کمک کنه...غذاهای سنتی بلد نیست خیلی اما پیتزا و لازانیا رو خوب بلده.با دوستاش بیشتر میره بیرون از زمانی که دانشجو شده تا با خانواده. زیاد اهل صلح جهانی و یونیسف و کودکان کار و الخ هست و پیگیر برنامه هاشونم هست اندکی.توی عکس انداختن بیشتر به ژست خودش و بقیه فک میکنه تا بک گراند پشت تصویر.

بچه درسخونه ایه معدلش شده 18.

حرف مردم براش خیلی اهمیت داره همون خود آینه سانی کولی که مردم خودشون رو در آینه دیگران میبینن و دیگری مهم تو ذهنشون دارن که دوست دارن مثل اون بشن.

 

 





















































درون مایه : نماز خیلی ها ، نماز بدون علم وسطحی است .












۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۳ ، ۱۰:۰۹
کتابدار کارگاه

لایه دوم

لایه اول

 

عصبی میشه عینکشو از روی چشمش برمیداره میذاره تو جیب لباسش / همیشه لباسش روی شلوارشه / همیشه موقع خندیدن اورتودنسیاش معلومه! /

پسر/ رضا / 22 ساله / عینکی / قد متوسط / ی هوا تپل / دندوناش اورتودنسی داره

 

 

فیزیکی

رابطه ش با مادرش بهتر از پدرشه / دختر خواهرش سه سالشه و خیلی دوسش داره / تو دانشگاه رفیق فابریک نداره

دانشجوی رشته هوافضا / نخبه ی علمی / با پدر مادرش زندگی می کنه و ی خواهر بزرگتر داره / بی کار

 

 

اجتماعی

ی بار تو عمرش تقلب کرده و هنوز عذاب وجدان داره / فکر می کنه سقف این مملکت براش کوتاهه و به فکر اَپلای شدنه /

از اینکه آدما به حساب نیارنش می ترسه

شاکی از زمین و آسمون / یکم بی عرضه / وابسته به خانواده / محتاط / عقاید مذهبی هم داره

 

 

روانشناختی

 

درون مایه : نماز اول وقت سخت اما شدنی 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۳ ، ۱۰:۰۲
کتابدار کارگاه


بخاری ماشین یکراست روی حالت تهوع ام دست گذاشته است و هر لحظه فشارش را بیشتر می کند. دانه های برف سربازهای شجاعی هستند که روی شیشه ی جلو ماشین نبرد می کنند و خیلی زود به عدم می پیوندند. دلم برایشان می سوزد اما نمی توانم گریه کنم. اتوبان اصلا هیچ پیچی ندارد و بی روح تر از همیشه کش می آید. می دانم که حوصله ی رانندگی ات دارد به اتمام می رسد، این را از قطرات عرقی که روی پیشانی ات سُر می خورند می فهمم. کلمات در غبغب گلویت گیر کرده و آنقدر خیس خورده اند که در حد انفجار باد کرده اند. دلم می خواهد حرفم را پس بگیرم و بلند بگویم: حرف بزن لعنتی، اما تهوع ِبی مصرف روی غرورم ماسیده و نمی گذارد لب باز کنم. دستم را روی دستگیره در می گذارم. تاریکی محض، وسوسه انگیز است. سربازهای برف دیگر نیروی پشتیبانی ندارند و پراکنده نیرو به جلوی شیشه می فرستند. تو دست می بری و بخاری را کم می کنی. و من نگاهم را از بیرون روی تو مایل میکنم و تلاقی نگاهی سرد رخ می دهد. لبم باز می شود: نگه دار؛ خواهش می کنم. و خواهش می کنم را با آخرین نای التماس بیان می کنم. سرعت را کم می کنی و من دستگیره را بیشتر فشار می دهم. ماشین از حرکت می ایستد و من به حرکت می افتم. تا توان دارم می دوم. چادرم که دور کمرم تاب خورده روی زمین می افتد و من همچنان می دوم. برف تا نیمه های ساق پایم می آید و سرعتم کم می شود. خیلی زود زانو می زنم روی برف ها و دست ها یم را داخل برف  فرو می کنم. تا جان در بدن دارم نفس نفس می زنم. اشکی از چشم پایین نمی آید اما سرما از پاهایم بالا می آید. بی حسی ،شعفی را در من زنده می کند. صدای قدم های تو که روی برف ها فرو می رود و بالا می آید نزدیک تر می شود. پالتو را روی شانه هایم می کشی و خیلی آرام روی برف ها می نشینی. بلند می شوم .ماه بالای سر تو کامل است. به تو خیره می شوم که چادرم را دور دستت پیچانده ای،‌ انگار چیزی را بین چادر قایم کرده باشی. کنارت می نشینم. ماه بالای سرمان برق عجیبی می زند. پیچ چادر را باز می کنی و جلد قهوه ای قرآنم نمایان می شود. باز می کنی و می خوانی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ. وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ. وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ.... لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ.. لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ.. به من نگاه می کنی که صدای گریه ام بلند شده است.


                                                







پ.ن: مطلب بالا توسط احلام ارسال شده است. نقد بنمایید ایشان را بل نویسنده بشود :))




۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۶
کتابدار کارگاه

تجمیع گزارشات دوستان 

به همت آقای حسینی (صفایی)

+

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۲۰:۰۴

چند خاطره ی خوب از آقای حسینی بخوانید.

امید که همگی در این مرحله مشارکت داشته باشیم! 

+

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۱۸:۱۷


سلام


تعدادی کتاب از تالیفات حجت الاسلام قرائتی و حجت الاسلام انصاریان راجع به نماز است که قطعا سودرسان است.


کتاب های حجت الاسلام انصاریان:


سیمای نماز


نماز الهی و شیطانی


کتاب های حجت الاسلام قرائتی:


114 نکته درباره نماز


آشنایی با نماز


شیوه های دعوت به نماز


نماز عشق حسین


پیوندهای نماز


راز نماز


تفسیر نماز






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۵
کتابدار کارگاه

بسم له السلامـ

فایل هایی که مشاهده می کنید از سخنرانی های خیلی خوب و تاثیرگذار حاج آقا پناهیان درباره نماز است.

اول این سه فایل هیجان انگیزتر کوتاه را که خلاصه ی آن پنج تا هم هست یک جورهایی، بشنوید

+  +  +

بعد این پنج تا را که مفصل به مبحث نماز می پردازد.

 2  3  4  5

(البته اگر برایتان تکراری نیستند)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۰




سلام


این قفسه گشوده می شود تا اطلاعتمان را راجع به موضوع نماز جمع آوری کنیم تا مجموعه داستانی بهتری ارائه بدهیم. انشاالله

هر یک از دوستان می توانند در قالب های مختلف اطلاعاتی که جمع آوری کرده اند برای این قفسه ارسال کنند.

یعنی این یک مشارکت همگانی است.



                     




بسم الله....





پ.ن: هر کس هر پیشنهادی دارد بگوید تا بهتر قدم برداریم.  :)






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۷:۵۲
کتابدار کارگاه
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۵ آذر ۹۳ ، ۱۶:۱۶
کتابدار کارگاه



                       




سلام


برای تمرین این فصل داستان made in denmark را از کتاب تربیت های پدر از محمد طلوعی را باید بخوانیم.






پ.ن: رمز همان قبلی است.




۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۳ ، ۰۹:۴۵
کتابدار کارگاه