کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

بسم الله

آمده ایم اینجا تا هرچه برایمان و برایتان مقدور باشد ، کتاب هایمان را بتکانیم و چند قفسه ی مشترک بسازیم...


شخصیت خانم پلک شیشه ای

سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ق.ظ


درون مایه : باید از سر تعبد .


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۳
کتابدار کارگاه

نظرات  (۳۱)

۲۳ دی ۹۳ ، ۱۲:۳۷ خانم معلم
سلام 

این درون مایه باید از سر تعبد ، یعنی نماز رو باید حتما خوند به عنوان یه بنده . و چون ایشون اهل زور خونه هستند و اهل تکریم بزرگتر ها ، یه جور تسلیم شدن در برابر خدا در وجودشون هست که هیچ چالشی در زندگی شون ایجاد نمی کنه . 

یه مسئله دیگه اینکه اگه کسی آسم داشته باشه توی چاپخونه که فضای خوبی نداره می تونه کار کنه ؟

در مورد فیزیکش مرد 170 سانتی قد کوتاهه و خوش تراش اگه باشه یه جوری نیست ؟ بعدش اونایی که زور خونه میرن همه شکم گنده هستن ((:  این چطوری خوش تراشه ؟

کلا حس می کنم یه شخصیت خوبیه . مصداقش هم هست همه جا . 

۲۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۱ طاهر حسینی
احساس می‌کنم این صندلی ننویی خیلی به شخصیت‌شان نمی‌آد(البته شاید.نمی‌دونم)
گفته‌اید که بچگی و نوجوان‌ایش با پدربزرگش در روستا زندگی‌ می‌کرده(به خاطر بیماری تنفسی) پس الان که زندگی نمی‌کند یعنی بیماری‌شان خوب شده؟! چطور؟!
با گیر خانم معلم درباره‌ی اولین مسئله ای که مطرح کرده اند موافقم.مگر اینکه شما بخواهید دورش بزنید و نقطه‌ی ضعف دیگری باشد که نگفته‌اید(که در این حالت فکر می‌کنم خیلی هم جذاب تر است)
خوب است درباره‌ی خانواده‌ی حال حاضرش هم کمی توضیح دهید.
۲۴ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۳ طاهر حسینی
به کتابدار کتابخانه: اینها نباید رمز داشته باشد؟
پاسخ:
کتابدار: به نظرم اینطور سهل الوصول تر است. هر چند این مطالب توسط خانم معلم گذاشته شده است. 
سلام
فک کنم اهل مطالعه بودن جز روانشناختیا باشه ;)

مال کاشونن یا درخت به داشتن تو خونشون ؟ (آخه عقرب دارن) :)

توی شهر زندگی می کنه با این وضع آسم؟(آخه توی کودکی و نوجوونیش نمی تونسته تو شهر باشه)

چجور کتابایی بیشتر می خونه؟

پدرشو قبول داره؟ (آخه حس می کنم ارتباطش با پدربزرگش خیلی خیلی بیشتر از پدرشه..هرچند علتش بزرگ شدن پیش پدربزرگش می تونه باشه)

سعی می کنه آدم آرومی باشه یعنی آروم نیست؟ منظور از آروم عصبانی شدنه؟ یا بی قراری درونی؟

ارتباطش با خونوادش و بچه هاش چطوریه؟ همین طور نگرشش به تربیت یچه هاش؟(احتمالا خیلی باید به تربیت پدربزرگش پایبند باشه)

باور مذهبی ای که داره چجوریه؟ تفکر خاصی پشتش هس؟(آخه بعضی از این لوتی های زورخونه ای یه مدل تفکر و مرام خاصی دارند)


۲۵ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۶ دبیر کارگاه
1ـ فکر می کنم آنچه در بررسی دبیر آمده بود اینجا ضمیمه میشد از جهاتی خوب بود.
2ـ همه شخصیت ها بیایند صفحه اول که بهتر است
۲۵ دی ۹۳ ، ۲۱:۴۹ خانم معلم
نظرات دبیر رو همه داریم . اضافه نکردم تا تحت تاثیر اون نظر ندیم . نظرات خودمون باشه . بالشخصه بعد نظرات راجع به هر شخصیت بعدا رفتم نظر شما رو دیدم .
اینطوری که شخصیت ها دم دست تره برای دیدن . نظرات هم همه راجع به همون شخصیته و جوابگو هم صاحب شخصیته ...
باز اگه نظری هست بفرمایین
۲۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۳۵ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام به همه با عرض معذرت شدیدن درگیر امتحانات بودم 

خانم معلم :
+برای این قسمت اوّل فکرامو جمع می کنم بعد جوابتون رو میدم. 

برای اون قسمتی که فرمودید آسم و این ها
+ این آقاهه خودش توی چاپ خونه کار نمی کنه. توی کتاب فروشی کار می کنه. ولی چاپ خونه داره و اون رو پسرش اداره می کنه.

+ خوش تراش = تناسب اندام

الزاماً نیازی نیست قدش فلان سانتی متر باشه که :)
شکم گنده فرمودید و کردید کبابم : یاد عموهای خدا بیامرز، پدرم افتادم.
البته الان که میبینم خیلی قدش کوتاهه ی تجدید نظری می کنم. (آیکون کسی که تا حالا تو مود قد آقایون به سانت و متر نبوده ولی الان هست)


ممنون از وقتی که گذاشتید.
سپاس
۲۵ دی ۹۳ ، ۲۲:۴۲ پلڪــــ شیشـہ اے
جناب آقای صفایی :

این صندلی چوبیه. طبیعیه، این مرد هارمونی با طبیعت و دوست داره. بعد اون حالت خاصش هم براش آرامش داره (ننویی بودن و میگم)

یک سری بیماری ها هستند که وقتی فرد بچه است بهشون مبتلا بشه بعد از گذر از سن بلوغ شدت بیماری کم میشه. اون موقع صلاح نمیدیدن بیاد شهر چون اوضاع وخیمی داشته ولی الان خیلی وقته بهتره منتهی هنوزم آسم داره.

 در مورد اون مسئله هم ی فکرایی داشتم ولی فعلن نمیگم میزارم دست آخر تا فکرامو جمع کنم 

خانواده رو هم 
+ بنده از بعد شخصیت سازی هیچ فراغت فکری برای مرور شخصیتم و خانوادش نداشتم به دلیل مشغله زیاد برای همین پراکنده توی ذهنم ی چیزایی دارم


۲۵ دی ۹۳ ، ۲۳:۰۶ پلڪــــ شیشـہ اے
نگار بانو :

واقعن ؟! میدونی اول عادت واره حسابش کردم برای همین توی بخش اجتماعی نوشتمش. امّا اگر جزء علایق حسابش کنی میشه روانشناختی

+ این آقا جنوبیه (عقرب هرجایی ممکن پیدا بشه)

+این و بالا گفتم

+ الان بیشتر کتابای مذهبی ، تربیتی ، عرفانی ، فلسفی

+ میدونی نقش پدرش کم رنگه، به صرف اعتقادی که به احترام گذاشتن به بزرگترا داره ایشون و عزّت و احترام می کنه ولی پدربزرگش هم ی جورایی پدرش بوده هم مادرش ...
خودم ی حس سردی بین پدر و پسر حس می کنم. البته نه خیلی عمیق ولی کلن براساس دستور خدا ی جورایی دوستش داره ... 
یک سری تفاوت های اعتقادی بین او و پدرش هست!!
اون پدر بزرگش --- > پدر مادرش بوده


+ دوست داره آدم آرومی باشه ولی ی جاهایی هم از کوره در میره ... کم میاره 


+ ارتباطش با بچه هاش خوبه. از نظر اعتقادی بچه های محکمی داره.
 
بقیه اش رو بعدن جواب میدم ان شاءالله 
سلام
من فایل کامنتای جناب دبیر رو گم کردم
میشه یکی مرحمت کنه به من بده
ممنون
۲۶ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۱ خانم معلم
پیداش کردن. بقیه زحمت نکشن ...
سلام
فایلا رو پیدا کردم به کمک خانم معلم

اما شخصیت خانم سلطانی:
این که سواد مدرسه ای نداره با باباش چاپخونه داشته با این که اهل مطالعست یه کم نچسبه برا من...
شغلش چیه؟!

ماه سیه جان:
چاپخونه و کتابفروشی داره (توی متن گفته)

البته سوادش رو پیش پدربزرگش یاد گرفته(راستش این یه خورده برای ما مدرسه رفته ها نچسبه..قبول دارم ;))
۲۶ دی ۹۳ ، ۱۰:۰۲ پلڪــــ شیشـہ اے
گفتم که با پدر مادرش زندگی نمی کرده 
پیش پدر بزرگ اونچه باید یاد می گرفته یاد گرفته
شما ی جور معلم خصوصی فرض کنید.

خانواده اش اهل علم و مطالعه و اینا بودن 
پدرش توی چاپخونه کار می کرده دقیقن با چی تناقض داره ؟؟!
۲۶ دی ۹۳ ، ۱۴:۵۱ بانوی نقره ای

سلام 

بیشتر چیزهایی که میخواستم بگم قبلا راجع بهش صحبت شده. فقط چون به نظر میرسه خیلی تحت تاثیر شخصیت پدربزرگش قرار داره باید یه چیزایی از اخلاقیات ایشون تو وجودش باشه و باید با شخصیت پدربزرگ هم تا حد زیادی آشنایی داشته باشین. چی از پدر بزرگش ارث برده و انقدر شیفته کردتش که هر ماه بره سر قبرش؟

این شکافی که گفتین با باباش سر چیه ؟ 

۲۶ دی ۹۳ ، ۱۵:۰۰ پلڪــــ شیشـہ اے
پدر بزرگش همون طور که گفتم آدم باطن داری بوده. از اون پیرمردهای مهربون نورانی 
بابت این معنویت و محبّت و سبک زندگی خاصی که اون و باهاش بزرگ کرده و آشنا کرده بسیار بهش علاقه داره + با ایشون بزرگ شده

دیدین وقتی صفات دوست داشتنی از هر نظر توی یک نفر میبینید بهش علاقه مند میشید و عمیقاً دوستش می دارید ؟؟! 
اون قرابت اعتقادی با پدرش حس نمیکنه، به همین دلیل دوست داره پدر رو ولی نه اون طور که بگی عاشقشه ...


۲۶ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۰ پلڪــــ شیشـہ اے
با تشکر از خانم معلم بزرگوار و مسئول کارگاه بابت زحمتی که برای پست شخصیت هامون کشیدید.
۲۶ دی ۹۳ ، ۱۵:۳۶ پلڪــــ شیشـہ اے
کامنت 23:06 خودم رو تصحیح می کنم 

" واقعن ؟! میدونی اول عادت واره حسابش کردم برای همین توی بخش اجتماعی نوشتمش. امّا اگر جزء علایق حسابش کنی میشه روانشناختی "

عادت واره حسابش کردم برای همین بردمش لایه دوم بخش فیزیک، اما اگر جزء علایق حسابش کنی میشه روانشناختی
آخه یه عادت مربوط به فیزیک نیست که عزیزم
عادت واره ی مختص روان و روحیه ست
نه؟
۲۶ دی ۹۳ ، ۱۹:۵۵ پلڪــــ شیشـہ اے
 من حواسم به این بود که توی اون فیلم استاد فرمودند عادت واره ها جزء لایه ی دوم فیزیکی هستند.

حالا این یکی مربوط به روح و روانش باشه ... نمیدونم 


۲۶ دی ۹۳ ، ۲۰:۵۷ خانم معلم
خواهش میکنم عزیزم وظیفه بود .
خب جواب سوال اول منو و بانوی نقره ای رو ندادین هنوز. رابطه ش با پدرش و اشتراکاتشون با پدربزرگش چیه . تا اول بهمن باید شخصیت هامون جمع بندی شده باشه ... زودتر باهاشون رفیق شیم.
۲۶ دی ۹۳ ، ۲۳:۲۹ پلڪــــ شیشـہ اے
لطف می کنید.

اون قسمت شکاف اعتقادی رو که گفتم.
بذارید من فردا آخرین امتحان مقطع کارشناسیم رو بدم بیام سر صبر بنویسم. :)
۲۷ دی ۹۳ ، ۱۳:۵۶ خانم معلم
سلام خانم فارغ التحصیل کارشناسی ((:
خدا قوت .دیگه تموم شد امتحاناتتون ؟ یه نفس عمیق بکش و کمی با خیال راحت زندگی کن و وارد مرحله بعد بشو ... فعلا خیلی مونده برسی آخر بازی ((:

منتظر نظرات خوبت هستیم 
۲۷ دی ۹۳ ، ۲۰:۰۲ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام خانم معلم بزرگوار

ممنون. هنوز خدمت شریف کارآموزیم مونده ولی باز ممنون
هووف 
همین طوره ... تازه اول راهیم

+ من همین الان رسیدم خونه(آیکون جنازه و اینا)
۲۷ دی ۹۳ ، ۲۲:۲۶ خانومـِ میمـ

سلام :)

شخصیتت چقدر تو گذشته سیر می کنه :) یکم از خانواده اش همسرش و بچه هاش هم بگو .

در کل شخصیت دوست داشتنی عی بود .

۲۸ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۲ پلڪــــ شیشـہ اے
این آقا از خواهر برادر هاش دوره 
اونا هر کردوم ی جای دنیان

+ خانومش
من دو حالت براش متصور بودم 
1. علوم تربیتی خونده 
2. پرستاره 

+ بچه هاش همه شون به جز یکی شون تریپ اعتقادی خودش رو دارند.
+ یک دختر داره که ته تغاریه، و از سن تکلیف به این طرف زیر بار نماز و واجبات و ... نمیره ... 

مادرش عقیده اش این هست که : باید خودش به جایی برسه که بفهمه خوب و بد چیه و به اون میل به عبادت برسه
این آقا که پدر باشه : سعی می کنه یک طوری دختر رو راضی کنه. معتقد به پرستش براساس تعبد و ایناست 

ولی یک جایی میرسه که کم میاره و نمیدونه چه طور باید این مفاهیم رو برای دخترش جا بیاندازد، طوری که هم اون با عقلش بپذیره هم این بچه بی دین و ایمان بزرگ نشه به هر صورت 
این آقا قبلتر زمان جوانی به توصیه های پدربزرگش یک سری مطالعات اعتقادی و مذهبی داشته و بعدن دیگه به تشخیص خودش ادامه دار شده 

+ دوستان لطف می کنند من رو در تکمیل شخصیت یاری می کنند.
در مورد این هایی که گفتم نظرات تون رو بفرمایید 
۲۸ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۸ پلڪــــ شیشـہ اے
انگار دیگه بابا بزرگه داره زیادی شور میشه ولی
این قسمت توصیه مطالعه و این ها رو میشه پدر بزرگ رو از توش کشید بیرون

اما بگم اینا رو الان بهم نبافتم ها. کلش توی ذهنم بود از همون موقع ها.

+ این دخترش :

کوچیک که بوده یه شب خوابی می بینه.
"توی یک دسته سینه زنی تعذیه طوری ایستاده بوده یک گوشه. یک نفر با یک قامت سبز میاد جلو و یک کودک داخل قنداقه رو میاره نزدیکش. بچه نور از صورتش میپاشیده ... اون قدر میترسه و جیغ میزنه و از خواب میپره"
از اون به بعد از تعذیه و این ها وحشت داره ... 
دختره 18 سالشه، اسمش میناست


+ اسم این آقا عبدالله ... محلی ها هم صداش میکنن عبدو
 
۲۸ دی ۹۳ ، ۰۰:۵۰ پلڪــــ شیشـہ اے
خانم میم :

چشم 
۲۸ دی ۹۳ ، ۲۲:۳۸ پلڪــــ شیشـہ اے
ظاهراً همه چیز گل و بلبلِ :)
کسی هم سوالی نداره 

خُب به عرض همه برسونم که بنده دیگه فردا نیستم.حلال کنید 
و شرمنده هستم جناب استاد که کارم ناقص روی زمین موند.
اگر طلبیده باشند فردا مسافر مشهد هستم به حول و قوه ی الهی
۲۹ دی ۹۳ ، ۰۱:۴۲ خانم معلم
سلااام 

به به بسلامتی .... شنیدم خیلی خلوته مشهد . سفرت بی خطر و دیگه نیازی نیست بگیم که چکار باید بکنی ((:

منتظریم که  سلامت و خیلی زود بر گردی 
۲۹ دی ۹۳ ، ۱۱:۰۲ پلڪــــ شیشـہ اے
بله بله چشم

خدانگه دار 
حلال کنید 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی