کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

بسم الله

آمده ایم اینجا تا هرچه برایمان و برایتان مقدور باشد ، کتاب هایمان را بتکانیم و چند قفسه ی مشترک بسازیم...


جنازه ی سرد آشیان

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ




                            





سلام

ایام عزاداری سالار شهیدان حسین علیه السلام تسلیت



آقای طاهر حسینی داستان کوتاه  "جنازه ی سرد آشیان" نوشته ی نعمت الله سعیدی از ماهنامه ی داستان برایمان ارسال کرده اند.

متشکریم از ایشان بابت داستان ارسالی خوبشان.

توصیه می کنم همه بخوانید.






  

عرضی با شما: 

دوستان هم کارگاهی فکر می کنم سرانه ی مطالعه برای امثال ما نباید مثل آدم های عادی دیگر باشد. اگر می خواهیم بنویسیم خواندن را باید جدی بگیریم. گاهی مشغله ها بهانه های حسابی دستمان می دهد. اما واقعا بهانه اند. وقتی خواندن جزو خور و خوابمان شود،‌بهانه ای نمی ماند. دلم می خواهد بپرسم آخرین کتابی که خواندید چه بود و چه زمانی؟ (لطفا همه جواب بدهند حتی شما جناب دبیر)

قفسه های کتاب منتظر سیاهه های شما است.




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۷
کتابدار کارگاه

نظرات  (۱۶)

سلام آخرین کتاب همین الآن دستم است
قبلی هم پریروز تمام شد
کتاب من گنجشک نیستم ، مصطفی مستور
پاسخ:
سلام

احسنت به شما
من گنجشک نیستم چطور است؟
سلام

هفته پیش فتح خون رو می خوندم که البته داستان نبود.آخرین داستان را یک ماه پیش خواندم.

الان دن آرام را می خوانم
تا یک ماه پیش از مصطفی مستور خوشم نمی آمد.
اما حالا به نظرم بهترین است. فلسفه ای که در کتاب هایش وارد کرده عالی است. البته هنر داستان نویسی فوق العاده ای دارد. توصیف ها ،شخصیت پردازی های کامل و بی نقصی دارد.
پاسخ:
سپاس از معرفی
استخوان خوک و دست های جذامی اولین کاری بود که ازشون خوندم، خیلی خوشم آمد.
بعد روی ماه خدا را ببوس..
در نوع خود ادبیات جالبی دارد.
گاهی بسیار به زندگی ها شباهت و نزدیکی پیدا می کند و گاهی انگار رویا..
سلام.
"ماه به روایت آه" از ابوالفضل زرویی نصرآباد 
سه روزه خوندم و شب عاشورا تموم شد!

این روزا هم میخوام آفتاب در حجاب شجاعی که نیمه تمومه رو تموم کنم!
پاسخ:
سلام

اغلب آقای زرویی را شاعر می دانند، و این کتابشان داستان است.
چطور بود کتاب؟

بله کار خوبی است کتاب های منتظر تمام شدن را دلشاد کردن! :)
آفتاب در حجاب چیز دیگری است.

۱۷ آبان ۹۳ ، ۲۱:۲۱ طاهر حسینی
آخری که دیشب تمام کردم "من دانای کل هستم" مصطفی مستور بوده.

برای داستان رمز نمی‌گذارید؟
پاسخ:
یه زنگی به آقای مستور بزنیم بگیم اینجا همه مشغول خواندن کتاب های شما هستند :)

بله درست می فرمایید، حواسمان نبود برای رمز.
۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۱:۰۷ خانومـِ میمـ

سلامـ و خدا قوت !

در حال حاضر دارمـ می خونمـ : کتاب آه / سرلوحه ها / انسان 250 ساله

اما هیچ کدومـ داستانی نیس خب .

پاسخ:
سلام خانومی

مگه داری برای کنکور می خونی که چند تا کتاب باهم، درصدی می خونی ؟ :D

موفق باشی. خیلی هم عالی
۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۴:۰۴ دبیر کارگاه
سلام!
چه طرح خوبی خانم‌های کتاب‌دار!
من طی دو هفته‌ی گذشته دو تا مجموعه‌ی داستان «مهدی ربی» دستم بود. به غیر چندتا داستان، بقیه‌ش رو خوندم. مجموعه‌ی «آن‌‌گوشه‌ی دنج سمت چپ» و «برو ولگردی کن رفیق»

پاسخ:
سلام جناب دبیر

فعلا یه خانم کتابدار :)

ما کی قرار است بگوییم مجموعه ی  داستان آقای شریفی دستمان بود و همه شان را خواندیم!!!؟؟

ممنون از پاسخ.
۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۴:۱۹ دبیر کارگاه
یه صحبت به آقاطاهر و بعد یه پیشنهاد به همه:

اون نگاه ویژه‌ به داستان رو و دلیلی که باعث شده این داستان چشم شما رو بگیره، در ضمن یه یادداشت چند خطی حتما ضمیمه‌ی داستان بکنید. 
که چند حسن داره:
ـ هم اینکه بچه‌ها وقت خوندن تمرکز پیدا می‌کنند روی اون نگاه خاص و بعد از داستان می‌تونند درباره‌ش بحث و گفت‌وگو کنند و تحلیل‌ها پخته‌تر بشه.
ـ برای هر کدوم از ویژگی‌ها و عناصری که توی کارگاه بحث می شه مثال‌های خوب پیدا می‌کنیم. 
ـ حلقه‌ی وصلی می‌شه بین مطالب و تمرین‌های کارگاه با نمونه‌های عینی در نمونه‌های واقعی توی دنیای داستان
پاسخ:
آقای حسینی بسم الله.

دیگه کتابخونه هم داره تخصصی میشه، عین کارگاه!
بزرگ می شویم :)
۱۸ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۳ کتابدار کارگاه
بقیه دوستان کجایند؟ ما مثل جناب دبیر مهربان نیستیم.
خودکار و لای انگشت و شلنگ خیس و...:)
یه سوال فسقلیه ها!


دوستان
جناب دبیر یه کامنت برای پست پایینی گذاشتند که همه بخوانند.
من به تازگی کتاب آه رو شروع کردم(نثر خوبی داره...گرچه داستان گونه نیست اما از شیوایی اش خوشمان آمد)
جلد مهر ماه همشهری داستان هم اواخر مهر خریدم داشتم داستاناشو می خوندم تا همین هفته 
پاسخ:

احسنت
۱۹ آبان ۹۳ ، ۰۰:۰۹ طاهر حسینی
سلام
من نگاه ویژه‌ام! را ضمیمه می‌کنم ولی فکر نکنم چندان کمکی به بحث کند!
دو دلیل اصلی اولی طنز روایتی آقای سعیدی است، به عنوان نمونه فقط به پاراگراف اول توجه کنید این طنز نه مربوط به خلق موقعیت است و نه کارکترهای طنز و یا دیالوگ‌ها بلکه روایت (دانای کل) آمیخته به طنز است.
دلیل دوم مربوط است به شلیک آخر جدا هنوز هم پایان غافلگیر کننده را دوست دارم.درباره این داستان به خصوص با اینکه تقریبا ته داستان از وسطهای داستان تقریبا مشخص است با این حال باز هم تا آخر داستان کشش دارد.
علاوه بر اینها شخصیت پردازی خوب ،دیالوگهای خوب(به عنوان به مثال به دیالوگهای همسر آقا میتی توجه کنید) و داستان منسجم و روایت بکر
و البته موضوع مهم  روایت غیرخطی متن بود که همین داستان هم به عنوان نمونه‌ی خیرخطی نوشته بودم.


پاسخ:

ممنون از نگاه ویژه ی ارسالی تان!

منتظر داستان هستیم از شما. داستان خودتان
البته منتظر همه هستیم.
سلام
من دارم تاریخ ادیان جان ناس رو میخونم واس ارشد :))
ولی کتاب واقعی ( کتاب درسی واقعی نیس ) چندتا دستمه منم از این آدمام که کلا بعضی کتابا رو با هم میخونم هی به هر کدوم نوبتی سر میزنم.. مثلا مامور سیگاری خدا رو قبلا گرفته بودم حالا دارم میخونم ببینم چه جور روایت ها و سوژه هایی داره. ی کتابم از محمدصالح علاس که اسمش اینه ( می شود گاهی خواب شما را ببینم؟ ) + همشهری داستان
+ کتاب آموزش بافتنی :)
پاسخ:
سلام بر ناپیدایان

خوبه بافتنی، الان از اون یکیا مفیدتره برات، ما باید بافتن بلد باشیم، قصه بافتنی است، البته ما گاهی شر و بر می بافیم، خودمو میگم. :)

از کتاب صالح علا تعریف شنیدم.

۱۹ آبان ۹۳ ، ۰۰:۳۲ طاهر حسینی
خطاب به خانم ف.الف
بی‌زحمت وقتی کتابهای "مامورسیگاری خدا" و "می‌شود گاهی خواب شما را ببینم" را خواندید نظرتان را بگویید. بگویید اصلا ارزش خواندن دارند؟ و چجور کتابهایی بودند؟
پاسخ:
ف.الف: چشم. حتما
۱۹ آبان ۹۳ ، ۲۱:۵۶ بانوی نقره ای

من به اینجا سر نزده بودم ببخشید دیر شد.

آخرین کتابم پیرمرد و دریا بود که شاید باورتون نشه ولی تا حالا نخونده بودم فکرکنم همه دیگه اون رو خوندن :)))

الانم دارم کتاب بیلی بات گیت رو میخونم داستان کوتاهم بیناش میخونم و کتاب زنان کوچک انگلیسی و کتاب کودکان نوجوانان گاهی :)) نخندین خب کتاب کودکان دوست دارم.

پاسخ:
اشکالی ندارد دیر آمدن

چه اشکالی دارد، خیلی کتاب های معروف هست که ما هم نخواندیم! :)
بیلی بات گیت را قرار بود بزارم تو قفسه ها!
یادش بخیر زنان کوچک، جو و لاری...:)
چرا بخندیم؟ اتفاقا داستان های کودک و نوجوان خیلی هم خوب است و به نظر من نوشتنش بسیار هم سخته...
۲۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۶ پلڪــــ شیشـہ اے
چند صفحه از "منِ او " 
کتاب دیگری هم بود غیر داستانی

شرمنده ساعت مطالعه و این حرفا شدم.
پاسخ:

صفحاتت بیشتر، شرمندگی ات کمتر باد :)
۲۰ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۹ پلڪــــ شیشـہ اے
پیشنهاد میکنم حتما یه دور اگر قبلا اینجا رو ندیدید نگاهی بیاندازید



بعد یادم رفت بگم اون سری به پیشنهاد جناب دبیر همشهری داستان رو هم گرفتم خوندم.خیلی چسبید.


پاسخ:

بله من که اینجا را می شناسم، باقی دوستان را نمی دانم.

نوش جانت داستان همشهری :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی