کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

ورود با کارت عضویت الزامی است

کتابخانه کارگاه داستان نویسی

بسم الله

آمده ایم اینجا تا هرچه برایمان و برایتان مقدور باشد ، کتاب هایمان را بتکانیم و چند قفسه ی مشترک بسازیم...


ژن های واندر بیلتی

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ



               






سلام و درود

جناب آقای طاهر حسینی برای ما یک داستان کوتاه از مجله داستان همشهری ارسال کردند. به هیچ وجه از دست ندهید.

                                       ژن های واندر بیلتی









پ.ن: عکس تزئینی است.

* شماره رمز همان قبلی است. 



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۱۲
کتابدار کارگاه

نظرات  (۱۴)

من همیشه روایت های مجله داستان را از داستان هایش بیشتر دوست دارم.. حتا از بقیه ی بخش هایش هم .
ژن های واندربیلتی از آن هایی بود که آدم را سر هر پاراگراف نگه می داشت و هی مجبورش می کرد به نحوه ی نگارش یک " وای عالی بود " بگوید !
۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۱:۵۷ طراحی سایت

خیلی خوب و عالی بود

خیلی قشنگ بود.
من هم روایت هاش رو از داستان هاش بیشتر دوست دارم.
۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۲:۱۹ سرباز شهاب
سلام. این روایت جزو بهترین روایت هایی بود که توی همشهری داستان خوندم.  خیلی نگارش خوبی داشت. 
ممنون هم از آقا طاهر هم از کتابدار محترم.
پاسخ:
خواهش میکنیم.
۱۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۳۶ خانومـِ میمـ
من رمز ندارم خو
پاسخ:
الان ارسال میشه خانومی :)
۱۳ مهر ۹۳ ، ۰۹:۴۵ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام من هم رمز

اون پست قبل هم عالی بود
مخصوصاً بخش های مربوط به سرخپوست ... تشکر از همه زحمت کشان
پاسخ:
سلام
چشم
گوارای وجود :)
۱۳ مهر ۹۳ ، ۱۳:۳۳ پلڪــــ شیشـہ اے
عالی بود .ممنون 
اجرکم عندالله
سلام
رمز؟!
پست قبلی هم خیلی خوب بود و استفاده بردیم
پاسخ:
چشم. 
۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۹:۰۴ خانومـِ میمـ
وااای عاالی بود ... چقدر خندیدمـ باهاش :)
پاسخ:
:)
سلام
ممنون از آقای حسینی
خوب بود و تعریف در حرکت رو(تعریف اشیا قصر) فک می کنم در حال تخیل شخصیت درمورد زندگیش توی اون قصر آورده بود
به نظرتون تعریف در حرکتای دیگه اش چی بود؟
ضمنا عصبانی بودن و حالت طلبکاری پسربچه رو وقتی که می خواست با باباش صحبت کنه با showing آوره بود(تف کردن توی صورت پدر...دست به سینه زدن)

حالا به نظر شما بقیه ی showing هاش کجا بود؟(تا بازگشت دبیر فک کنم تمرین خوبی باشه)
۱۵ مهر ۹۳ ، ۰۲:۰۶ دبیر کارگاه
آقا به منم رمز بدین!!
انقد تعریف کردین از این روایت داستانی که من نمی‌دونم با حسرت ثانیه‌هایی که تاخیر کردم در خوندنش چه کنم!

خواهش می‌کنم به منم رمز بدین! خواهش!!!
پاسخ:
چشم, ارسال شد.
۱۵ مهر ۹۳ ، ۰۹:۵۷ دبیر کارگاه
عالی بود!

پر از توصیف، و نمونه‌های خوبی برای تعریف در حرکت و روایت نمایشی!

پیرو دعوت خانم نگار:
مثلا: جایی که مادر واقعی‌اش را در دنیای موازی ترسیم می‌کند! کفش‌هایش را و حرکاتش را... این می‌شود showing


ممنون آقاطاهر!
رفقا می‌بینید؟ اصلا کاری ندارد این‌طور همدیگر را دعوت کنیم به خواندن. در روزگاری که هیچ‌کس حوصله‌ی مطالعه ندارد!
۱۵ مهر ۹۳ ، ۱۱:۵۵ خانم معلم
به منم رمز بدین خب !
این رمز امنیتی رو هم بردارین بابا ... اعصاب معصاب نداریم 

پی دی اف والکیری ها چقدر طول کشید !!!
پاسخ:
والکیری ها همه اش  979 کیلوبایت بود!!!! چطور طول کشید؟!!

رمز همون قبلی است.
الان می فرستم.

دوستان همه رمز رو جایی یادداشت کنند، چون رمز همیشه همان خواهد بود.
۱۵ مهر ۹۳ ، ۲۰:۰۶ بانوی نقره ای

خیلی قشنگ بود خیلی منون از آقای حسینی و شما کتابداران محترم 


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی