داستان ارسالی (فـ.الف)
مشتاق خواندن نقد و نظرهای دوستان و استاد گرامی. :)
بفرمایید +
مشتاق خواندن نقد و نظرهای دوستان و استاد گرامی. :)
بفرمایید +
سلام
خیلی روان خیلی داستانی خیلی عالی
واقعا به نظرم ویژگی های خوبش خیلی بیشتر بود و همون چند تا نقدی که به نظر من رسیده بود هم دوستان گفتن اگه اخرش رو عوض کنید واقعا حرفه ای میشه.
خسته نباشید.
خیلی خیلی خیلی ممنونم استاد شریفی! هم بابت فرصتی که در اختیار ما گذاشتید (توفیق اجباری) هم آموزش طرح و پیرنگ که من تونستم از همین راه داستان رو بنویسم. و هم وقتی که می گذارید و با دقت نقد و بررسی می کنید. کاش این گروه داستان نویسی و نقد ادامه پیدا کنه ...
+ زاویه ی دید رو متوجه نشدم چرا میگید واضح اشتباه شده؟ یکی دوجای دیگر که خاطرتان نیست را نمی دونم اما اون قسمت ها، فکر نمی کردم به معنی ورود به ذهن بقیه ی شخصیت ها باشه. اینجا : (چند نفری نیم خیز شدند تا بهتر اسامی اعلامی را بشنوند.) از دید یک راوی بیرونی معلوم نمیشه؟ و اینجا : ( عبدالله آشفتگی هادی را متوجه شده بود اما یک خباثت و شیطنتی در نگاهش وجود داشت که نمی توانست از گفتن حرف های نگران کننده بگذرد) منظورم را واضح نرساندم اما قصدم این بود که این جمله برداشت ذهنی هادی از عبدالله باشه.
+ دوستان مشترکا به پایان اشاره کردند و شما هم دقیق تر فرمودید. همانطور که قبلا گفتم صفحه ی آخر باعجله نوشته شد اما کلا هم من نمی خواستم این هادی باشد که با توجه به فضا و زمان تغییر حال می دهد و حرکت می کند. آن چیزی که باعث نوشته شدن من شد اصلا وجود مستقل یک سری شرایط و اتفاقات در بهشت زهرا و تفاوت قبور شهدا با سایرین بود. یک سری مسائلی که مثلا در خلوت اتفاق می افتد و دیده می شود، بوی عطری که از قبر شهید می آید ربطی به زائرش ندارد، فضای مرده و سردی که قبر یک اعدامی یا منافق دارد یا حتی جسد افراد مختلف که با هم فرق می کند. نمی دانم منظورم را خوب می رسانم یا نه ؟ آخرش قرار نبود هادی متحول شود، فقط از فضای خوفناک قبرستان و مواردی که در آنجا می بیند، وارد فضای آرام و معطر شهدا می شود، یک تغییر حال ناخودآگاه. نمیخواستم اول فکر کند ، بعد به نتیجه برسد که باید الان آرام شود. می خواستم جوّ موجود او را یک دفعه در خود بگیرد. اما خب نیاز به توصیف و تفصیل بیشتری داشت.
راجع به پیشنهادات و تمام نکاتی که حق است هم باید بگویم که اگر از زیر نوشتن طرح داستان نماز زنده بیرون آمدم بسیار مشتاقم که این داستان را ویرایش کنم!
لازم به ذکر است که عرض کنم خدمت تان، با گوشی فلان ناقابل مان، در مواقع بی وای فایی، فقط می شود صفحه ی هایک باز کرد بس که سرعت نت ایرانسل پایین است! متعاقبا متشکریم ! :)